سه صحنهی دشوار امتحان برای حضرت ابراهیم(ع)
در گذشته عرض شد: حضرت ابراهیم(ع) در سه صحنهی بسیار دشوار امتحانی قرار گرفت. ابتدا در سنین اوّل جوانی (ظاهراً بیش از شانزده سال از سنّش نگذشته بود) در حالی كه یك تن تنها، در مقابل دنیایی از كفر و شرك و الحاد ایستاده و آنها را دعوت به توحید میكرد، آنچنان از خود مقاومت نشان داد كه به فرمودهی قرآن جمعیت كافر و ملحد در میان خود فریاد كشیدند:
«...حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ»؛
«...او را بسوزانید و خدایان خود را یاری كنید، اگر كاری از شما ساخته است».
او را در میان خرمنی از آتش سوزان افكندند و در ازای این از خودگذشتگی از جانب خدا به آتش فرمان رسید:
«...یا نارُ كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلَی إبْراهِیمَ»؛[1]
«...ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش».
امتحان دیگرش اینكه در سنّ كهولت و پیری از جانب خدایش مأمور شد كه باید همسرت (هاجر) را با كودك نوزادت [اسماعیل] ببری در میان بیابان خشك و سوزان حجاز بگذاری و برگردی!! حال آن زن بینوا هر چه التماس میكند آخر من یك زن تنها با یك كودك شیرخوار در این بیابان بی آب و آبادانی چه كنم؟! او میگوید: این مأموریتی است كه من دارم و باید انجام بدهم! آیا این كار انصافاً كار دشواری نیست؟ اگر بگوییم از نظر مردان غیور، از رفتن در میان آتش هم دشوارتر است، اغراق نگفتهایم.
امّا سوّمین صحنهی امتحانیش از هر دو صحنهی پیشین نیز دشوارتر و طاقتفرساتر شد و آن این كه باید با دست خودت سر نوجوان سیزده سالهی دلبندت را بِبُری!! آه چه دستور هولانگیزی و چه كار مردافكنی و چه بار كمرشكنی! ابراهیم(ع) این بارهای سنگین را به دوش گرفت و سالم به مقصد رسانید كه خدایش میفرماید:
«فَأَتَمَّهُنَّ»؛
ابراهیم آنها را به نحو تمام و كمال انجام داد؛ آنگاه خداوند منّان در مقام تقدیر و تجلیل از این فداكاریها عالیترین مدال افتخار را به سینهی این بندهی مسلم و مخلص خود نصب كرد و فرمود:
«إنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً»؛
[ای ابراهیم] اینك من تو را امام برای مردم قرار دادم كه اداره و رهبری جامعهی بشر را از تمام ابعاد و جهات از ظاهری و باطنی، مادّی و معنوی، جسمی و روحی، دنیوی و اخروی، تكویناً و تشریعاً، بر عهده بگیری و نیازمندیهای آنها را برطرف سازی و هادی به تمام معنای كلمه برای آدمیان باشی. چنانكه فرموده است:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أوْحَینا إلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ...»؛[2]
«ما آنها را امامان مردم قرار دادیم كه به امر و فرمان ما هدایت میكنند و انجام كارهای نیك را به آنها وحی كردیم...».
همان امری كه خودش اثرگذاری آن را بیان كرده و فرموده:
«إنَّما أَمْرُهُ إذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ»؛[3]
«امر و فرمان او این است كه هر چه را اراده كند به او میگوید: موجود شو، آن هم موجود میشود».
امكان استفادهی این معنا از این جمله هست كه به طور وحی تكوینی ساختمان وجود امامان(ع) را منبع و چشمهی جوشان تمام افكار و اخلاق و اعمال نیك قرار دادیم و لذا تنها آن ها هستند كه میتوانند جامعهی بشر را در تمام گذرگاهها هدایت كنند.
«إنَّ اَللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ نَبِیاً وَ إِنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ نَبِیاً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ رَسُولاً وَ إنَّ اللهَ اِتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ یتَّخِذَهُ خَلِیلاً وَ إنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلاً قَبْلَ أَنْ یجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیاءَ قَالَ إنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَینِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ قَالَ لا یكُونُ السَّفِیهُ إمَامَ التَّقِی»؛[4]
«خداوند ابراهیم را پیش از اینكه پیامبرش قرار دهد، عبد و بندهی خود قرار داد و پیش از اینكه او را رسول خود سازد نبی و پیامبرش گردانید و پیش از اینكه او را به عنوان خلیل خود برگزیند؛ به عنوان رسول خویش انتخاب كرد و پیش از اینكه او را امام قرار دهد خلیل خود قرار داد و پس از اینكه تمام این مقامات عالیه را در وجود او جمع كرد، آنگاه به او فرمود: اینك من تو را امام مردم قرار دادم و این مقام آنچنان در نظر ابراهیم بزرگ و باعظمت جلوه كرد كه عرض كرد خدایا! از ذرّیه و دودمان من نیز امامانی انتخاب كن. خدا فرمود: عهد و پیمان من به ستمكاران نمیرسد».
تفاوت لطیف عبد با عابد
از جمله نكات شایان دقّت در این روایت این است كه امام صادق(ع) اوّلین پلّه برای ارتقای به مقامات عالیه را عبودیت نشان داده كه خداوند پیش از این كه ابراهیم(ع) را به مقامات بلند نبوّت و رسالت و... ارتقا دهد او را به عبد بودن و بندهی واقعی بودن پذیرفته است. به این لطیفه هم باید توجّه داشت كه عبد با عابد فرق دارد. عبادت با عبودیت متفاوت است. عابد كسی است كه دارای عبادت از نماز و روزه و... است امّا عبد آن كسی است كه به مرحلهی تسلیم محض بودن در مقابل فرمان مولایش رسیده و جز اطاعت از فرمان او به چیزی نمیاندیشد و جز رضا و خشنودی او چیزی نمیطلبد و این معنای عبودیت و بنده بودن است كه از عهدهی همه كس بر نمیآید!
مردمی که اهل نماز و روزه و حجّ و خمس و زكاتند امّا وقتی صحنهی گناهی از حرام كاری و حرام خواری پیش آید؛ دست از فرمان خدا بر میدارند و اتّباع از شیطان و هوای نفس خود میكنند! اینان عابدند و اهل عبادتند امّا عبد نیستند و واجد مقام بندگی و عبودیت نمیباشند. عبدالله و بندهی خدا بودن و عبودیت داشتن؛ شرف و كرامتی است كه نصیب هر كسی نمیشود. عبودیت زمینهساز رسالت است كه در تشهد نماز میگوییم:
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولَهُ»؛
«گواهی میدهم كه محمّد عبد و فرستادهی اوست».
یعنی ابتدا شهادت به عبودیت محمّد(ص) میدهیم و سپس به رسالت آن حضرت شهادت میدهیم. عبودیت سكّوی پرواز به آسمان است و اوّلین قدم برای رفتن به معراج كه خدا فرموده است:
«سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصَى...»؛[5]
«منزّه آن خدایی كه عبدش را شبانه برای سیر و سفر به آسمان از مسجدالحرام حركت داد...».
اینجا نفرموده: (اسری بنبیّه)؛ یا (بِرَسُولِه)؛ یعنی از آن جهت كه نبی و رسولش بوده به آسمان برده است بلكه فرموده: «أسْری بِعَبْدِهِ»؛ از آن جهت كه بنده و عبدش بوده آسمانیش كرده است! چون بنده بوده رسولش كرده و چون بنده بوده به معراجش برده است! آنچه كه واقعاً كمال است و بسیار پربها، عبد بودن و عبودیت داشتن است، نه، تنها عابد بودن و عبادت فراوان انجام دادن! چه بسا آدمی كه یك سال و چند سال در بستر بیماری و در حال اغما افتاده و قادر به حركت و انجام عبادت نیست امّا چون عبد است و دارای عبودیت، هر نفسش تسبیح و هر نالهاش تحمید است و در همان حال اغما، نامهی عملش پر از عبادات فراوان است. امّا آن یكی عابد است و نماز و روزه و ذكر و دعای بسیار دارد ولی وقتی سر دو راهی بین خدا و هوی قرار میگیرد، هوی را بر خدا ترجیح میدهد و در نتیجه نامهی عملش را خالی از آن همه عبادات میبیند.
لزوم مقام عصمت امام(ع)
باری، پس از اینكه از آیهی مورد بحث، عظمت و رفعت مقام امام استفاده شد، از جملهی آخر آیه، لزوم مقام عصمت برای امام نیز استفاده میشود كه امام باید معصوم از هرگونه خطا و عصیان باشد زیرا وقتی ابراهیم(ع) مقام امامت در نظرش بزرگ آمد از خدا تقاضا كرد كه امامت را در ذرّیه و نسل وی تداوم بخشد. خداوند در جواب آن تقاضا نه اثبات كلی كرد و نه نفی كلّی. بلكه فرمود: امامت كه عهد و پیمان من است تناسب با ظالمان از ذرّیهات ندارد. یعنی تنها آن گروه از ذرّیهات شایستگی برای امامت دارند كه دامنشان منزّه و مطهّر از آلودگی ظلم باشد و عنوان ظالم به هیچ نحوی از انحا انطباق با آنها نداشته باشد و از طرفی هم فرموده است:
«...مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ...»؛[6]
...هر كس تعدّی از حدود خدا بنماید [و قدم از مرز بندگی بیرون بگذارد] به خود ظلم كرده و ظالم به حساب آمده است و ظالم، حقّ تصدّی امامت كه عهد خداوند است ندارد!
«لا یَکُونُ السَّفِیهُ إمَامَ التَّقِیِّ»؛
آدم كمخرد نشاید كه امام انسان پرهیزكار باشد. در اثریك لحظه ارتكاب گناه در تمام مدّت عمر، عنوان ظالم بر او منطبق میگردد و از صلاحیت تصدّی امامت خارج میشود و لذا مطابق مفاد آیهی شریفه، تنها كسی اهلیت امامت دارد كه در تمام مدّت عمرش مبرّی و معصوم از هرگونه ظلم و ارتكاب خطا و گناه باشد.
اینجا تذكّراً عرض میشود: ما اكنون در شرایطی قرار گرفتهایم كه اصول اعتقادی ما (بهویژه اصل امامت) از طرف دشمنان حقّ از طرق گوناگون مورد هجوم قرار گرفته و با القای شبهات و تشكیكات، ایجاد تزلزل در اذهان بسیاری از افراد ناپخته و خام مینمایند! در چنین شرایطی ما وظیفه داریم ابتدا با تفكّر و تحقیق و مطالعهی كتابهایی كه در زمینهی اعتقادات نوشته شده و استمداد از افكار عالمان بصیر و امین، پایهی اعتقادات خود را محكم كنیم و سپس در صورت توانایی، به تحكیم اصول اعتقادی دیگران نیز بپردازیم. بعضی از جوانهای پاك و متدین گاهی میگویند: ما وقتی با فلان آدم بحث دینی میكنیم، از ما نمیپذیرد، چه كنیم؟عرض میشود: ما موظّف نیستیم كه عقیدهی خود را به كسی بقبولانیم بلكه موظّفیم پس از اینكه عقیدهی خود را برای خودمان روشن و متقن ساختیم، برای طرف بحث خود بیان كنیم. اگر دیدیم او از در لجاج و عناد وارد میشود و اصلاً نمیخواهد بپذیرد، در این صورت وظیفه داریم او را به حال خود رها كنیم تا بحثمان سر از جدال و مِراء* در نیاورد كه این خود از رذایل است! خدا به رسولش(ص) فرموده است:
«...قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»؛[7]
«...بگو: الله و سپس رهاشان كن تا در باطل گرایی خود بازی كنند».
«...وَ إنْ تَوَلَّوْا فَإنَّما عَلَیكَ الْبَلاغُ...»؛[8]
...اگر از تو رو برگرداندند تو وظیفهات تنها ابلاغ و رساندن [حرف حقّ به آنان] است كه انجام دادهای و پذیرفتن یا نپذیرفتن آنان مربوط به تو نمیباشد! البتّه اگر دیدید طرف بحث شما واقعاً میخواهد تحقیق كند و بفهمد ولی شما توانایی رفع شبههاش را ندارید، در این صورت با كمال شهامت بگویید: من بیش از این نمیدانم، شما به شخص عالمتر از من مراجعه كنید و فلان كتاب را مطالعه نمایید.
خودآزمایی
1- سه صحنهی دشوار امتحان برای حضرت ابراهیم(ع) را بیان کنید.
2- تفاوت «عبد» با «عابد» را شرح دهید.
3- تنها چه كسی اهلیت امامت دارد؟
پینوشتها
[1]. سورهی انبیاء، آیات ۶۸ و ۶۹.
[2]. سورهی انبیاء، آیهی ۷۳.
[3]. سورهی یس، آیهی ۸۲.
[4]. کافی، جلد۱، صفحهی ۱۷۵.
[5]. سورهی اسراء، آیهی ۱.
[6]. سورهی طلاق، آیهی ۱.
* مراء: ستیزگی.
[7]. سورهی انعام، آیهی ۹۱.
[8]. سورهی آل عمران، آیهی ۲۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی